مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

۱۳۸ مطلب با موضوع «مستند امنیتی عاکف» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

رفتم کنار عاصف نشستم و سر به سرش گذاشتم ... اونم از مرخصی و اینکه کجا بودم پرسید. داشتیم با هم حرف میزدیم و شوخی میکردیم همینجوری که گفتم سر به سر بهزاد هم بزارم.

بهش اشاره زدم که به حاجی توی جمع در مورد ازدواجت بگم یا نه، و اون بنده خدا با اشاره قسم میداد اینجا نگو. بهش گفتم بیا اینجا کارت دارم.

  • ۸۰۱ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

وسط صحبت و گرم بگو بخند و میل کردن نوشیدنی بودیم من و خانومم، که دیدم موبایلم زنگ میخوره. صفحه گوشی و نگاه کردم، دیدم شماره (0) هست، که متوجه شدم از ادارمونه ... هم تعجب کردم که چیشده وسط مرخصی و این وقت شب دارن از اداره زنگ میزنن و هم اینکه تعجب نکردم چون کارمون این بود و سابقه داشته قبلا و این موضوع چیز تازه ای نبود.

  • ۹۶۱ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

ماشین رو یه جایی پارک کردم و شروع کردم توی یه منطقه خلوتی پیاده روی و نرمش و بعدشم دو گرفتن. یک ساعت و نیم تمرین کردم. تمرین تنفسی که توصیه پزشکان بود، اونم انجام دادم و برگشتم. ماشینم و سوار شدم و بعد تمرین توی مسیر یه نون خریدم اومدم خونه. فاطمه هم طبق معمول بعد از نماز صبح نخوابیده بود.

  • ۸۳۴ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

مسئول دفترم در و باز کرد و اومد و چند تا جلسه رو یادآوری کرد.

جلسه با معاونت امنیت سازمان انرژی اتمی کشور و دومین جلسه هم با سه تن از اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجه مجلس و جلسه سوم هم جلسه با تیمی از وزارت نفت، از جلساتی بود که بهم یادآوری شد. تا حدود ساعت یازده هر سه تا جلسه رو توی دفترم تموم کردیم و یکی دو تا کار کوچیک داشتم و انجام دادم ...

  • ۱۰۸۷ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بعد از دستگیری و بسته شدن موضوع تیم های جاسوسی و تروریستی در پرونده مربوط به ترور دانشمندان و بنای دشمن بر اینکه در مراکز علمی و هسته ای و صنعتی و نظامی کشور رخنه و نفوذ کنه، یه چند وقت تحت فشار روانی و مشغولیت های شدید ذهنی بودم. بخاطر تروری که علیه من صورت گرفت، و بخاطر دائم توی سفرهای خارجی و داخلی بودن و گاهی استرس های عملیاتی و بی خوابی های مفرط و درگیری در عراق و سوریه و... شدیدا اعصابم به هم ریخته بود.. از طرفی مشکلات شخصی و زندگیم و...!!

  • ۱۳۲۶ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف قسمت پنجاه و سوم

دوستان همین الآن دارم مینویسم چشام پر اشکه. شما خیلی چیزارو نمیدونید. ای کاش هیچ وقت ندونید. هیچ وقت نفهمید بعضی چیزار. بخدا خیلی چیزارو آدم نمیدونه راحتتر زندگی میکنه. بگذریم. ناراحتتون نکنم.

متی داشت بخاطر ضربه ای که بهش زدم و انگشتم و روی خِرخِرَش که گذاشتم به سختی نفس میکشید. رفتم بالای سرش. گفتم ادامه پروژتون و میگی یا همینجوری داری خفه میشی ببرمت بسوزونمت. با چشماش التماس میکرد و گفت میگم.

  • ۰ نظر
  • ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۰۹:۰۰
  • ۱۲۳۵ نمایش | میـMiRـرزا
مهربانستان
آخرین نظرات