مستند داستانی امنیتی عاکف - سری سوم - قسمت 9
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
پناهی رفت. منم در رو بستم اومدم نشستم اون دو صفحه پرینتی که از وضعیت اون متخصص هستهای برام آورد مطالعه کردم.
اما اون شخص چه کسی بود!
نام: افشین
نام خانوادگی:عزتی
متولد: 1358 از اصفهان
نام پدر: کریم
پدر شخص مذکور 13 سال قبل در صنعت ذوب آهن اصفهان بازنشسته شده است
مادر: گوهر سجادی؛ خانهدار است و هم اکنون بیمار و بستری در بیمارستان محب تهران
شغل افشین عزتی: هم اکنون کارمند سازمان انرژی اتمی؛ فعال در سایت های نطنز و فردو؛ در بخش تست دستگاههای وارداتی به این سازمان وَ همچنین مسئول بازرگانی و خرید سیستمهای مورد نیاز سازمان مذکور
متاهل، دارای دو فرزند: پسر 5 ساله به نام آریا و دختر 2 ساله به نام بِهتا
همسر شخص مذکور اهل قم و دارای مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی.
مشخصات ظاهری افشین عزتی:
قد: 190
وزن: 107
طبع: بسیار گرم
رنگ پوست: نسبتا سفید.
رنگ مو: سیاه و حالت آن نسبتا لَخت.
شخص مورد نظر دارای ارتباطات قوی بوده و با بعضی از مسئولین سیاسی و همچنین بنابر ایجاب شغلش ارتباطات بسیار صمیمی وَ نزدیک با برخی از افراد مهم کشور دارد. از جمله هم اکنون با دکتر ع...ف که در لیست ترور موساد قرار دارد، ارتباط خانوادگی دارد.
نامبرده فاقد سابقه کیفری و امنیتی میباشد. در سایتهای هستهای هم که فعال است، تاکنون گزارش منفی از او ثبت نشده است و پرونده وی سفید ارزیابی شده است.
این گزارش حدود دو صفحه بود که دیگه براتون نمینویسم. چون صلاح نیست. همینطور داشتم گزارش وضعیت شخص مورد نظر رو که به دستم رسیده بود میخوندم، صدای بیسیمم در اومد.
- از 800 به 313
بیسیم و از روی میز گرفتم جواب دادم:
+ جانم 800 بگو. 313 هستم میشنوم.
- ممکنه صمیمی تر بشیم؟
+ بله حتما چرا نشه!
- منتظر باشم؟ یا منتظر میمونید؟
+ منتظر باش.
تلفن دفتر رو گرفتم زنگ زدم به عاصف. دوتا بوق خورد جواب داد. گفتم:
+ عاصف جان سلام.
- سلام آقا عاکف. اومدم اینجا موضوعی که فرمودید بررسی کردم.
+ خب چخبر؟ تشریح کن اوضاع رو
- طرف و با یه خانوم گرفتنش. اینطور که افسرشب کلانتری گفته، مسئول کافه یه پسر جوونی هست که به اون خانومی که به همراه این آقا بوده براش از دور ماچ میفرسته.
+ عجب. خب ادامه بده.
- بله آقا، داشتم میگفتم.. ظاهرا داشته مخ این خانومی که همراه سوژه اصلیمون بوده رو میزده. مرده هم که برامون مهمه الان، متوجه این قضیه میشه. بعد از اینکه میفهمه بلند میشه میره سمت کافه دار و باهاش دست به یقه میشه، دیگه کار خیلی بالا گرفت و بینشون زد و خورد پیش میاد. یک نفر از همون کافه که معلوم نیست کی بوده زنگ میزنه به بچه های 110
+ یعنی چی معلوم نیست کی بوده؟ منظورت رو نمیفهمم!
- ظاهرا یکی از مشتریهای همون کافه زنگ میزنه!
+ خب ... ادامه بده!
- بعد از تماس با 110، نیروی انتظامی هم میاد و مسئول کافه و اون خانوم وَ این این آقایی که ما رو این وقت شب درگیر خودش کرده، میگیره میبره کلانتری برای بررسی موضوع.
+ خب. دیگه چی؟
- اون کافه هم قبلا چندبار بابت هنجار شکنیهایی که داشته، تذکر گرفته. کافه دار چندباری هم توسط بچههای انتظامی دستگیر شده. تا اینجای ماجرا اینطور که معلومه سر این مسائل باهم درگیر شدن. البته اینم بگم که طبق گفتهی افسر شب کلانتری، صحبتهای این خانوم و آقا، دقایق آخر تغییر کرده و گفتن سر مسائل مالی با اون کافه دار درگیر میشن.
+ مطمئنی؟
- من که نه. اما خبری که از افسر کلانتری دریافت کردم این طور هست.
+ عاصف الان کجایی؟
- من و طهماسبی داخل ماشین نزدیک همون کلانتری نشستیم.
+ اون زنه کی بوده؟ مشخصاتش براتون رویت شده؟
- درحال تلاشیم. اما خب شما فرمودید نگیم از چه نهادی هستیم.
+ مشخصاتش رو که گرفتید بفرست برای پناهی، تا آمارش و در بیاره برام.
- چشم.
+ الان لیلی و مجنون کجان؟
- بازداشتگاه کلانتری.
+ چرا؟
- چون سوژمون کافه دارو زده. اونم رضایت نمیده ... زنه هم بخاطر دفاع از سوژهی مهم ما، موقع دعوا گلدون کوچیکی که روی میز بود، پرت کرد سمت کافهدار و صورتش یه کم خط و خش برداشته. همشون از هم شکایت کردن. اون کافهدار هم زده صورت این آقا رو کبود کرده.
یه چیزی همزمان به ذهنم رسید، فوری تجزیه تحلیل کردم، به عاصف گفتم:
+ عاصف جان دقت کن چی میگم! یه رایزنی با برادران انتظامی داشته باش، بگو زنه و مرده رو آزادش کنند.
- بگم از کجا هستم؟
ادامه دارد ...
کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط با ذکر منبع و لینک کانال خیمهگاه ولایت که در پایین درج شده است و ذکر نام عاکف سلیمانی مجاز میباشد و گرنه قابل پیگیری و شکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.
- تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
- اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
- سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat