مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

وسط صحبت و گرم بگو بخند و میل کردن نوشیدنی بودیم من و خانومم، که دیدم موبایلم زنگ میخوره. صفحه گوشی و نگاه کردم، دیدم شماره (0) هست، که متوجه شدم از ادارمونه ... هم تعجب کردم که چیشده وسط مرخصی و این وقت شب دارن از اداره زنگ میزنن و هم اینکه تعجب نکردم چون کارمون این بود و سابقه داشته قبلا و این موضوع چیز تازه ای نبود.


فهرست - قسمت قبل


جواب دادم:

+ سلام علیکم.

- سلام عاکف جان. چطوری پسرم؟ خوبی؟

+ به به ... حاج کاظم آقا. چه عجب یادی از ما کردید.

- کجایی؟ چه میکنی؟ دخترمون حالش خوبه؟

+ ای الحمدلله. اونم خوبه. اومدیم باهم دیگه بیرون. اتفاقا امروز باهم صحبت میکردیم فاطمه گفت برای فردا شب بریم خونه عمو کاظم شب نشینی.

- درخدمتم. حتما بیاید.

+ ان شاءالله ... ببینیم خدا چی میخواد. حالا تا فردا شب کی مرده و کی زنده.

- عاکف جان فعلا زیاد وقت نداریم برای احوالپرسی و صحبت های غیر ضروری.

+ ان شاءالله خیر باشه!

- منطقه آرومه؟ ( نکته ای رمزی بود که یعنی کنارت کسی هست یا نه؟ میتونیم صحبت کنیم یا نه؟ چون توی مکان عمومی باید مراعات میشد. شاید من یکسری پاسخ هایی داشتم بابت اون حرفی که قرار بود بهم بگن و ...)

به حاجی گفتم:

+ میتونم فقط بشنوم، و لاغیر.

- خلی خب. پس خوب گوش کن. ببین یه سری اتفاقایی داره میفته. باید ببینمت. من الان خونه شماره (23 جیم) هستم. تا نیم ساعت الی یک ساعت دیگه باید حتما باشی اینجا. وقت نداریم اصلا. باید حتما ببینمت توضیح بدم. بحث امنیت کشور وسط هست. باید یه خرده بریم توی لاک حمله احتمالا.

+ حالا لاک حمله کجاست؟ مهمونی میریم یا همینجا توی زمین خودمون بازی میکنیم؟

- نمیدونم. شاید بریم مهمونی و شاید هم نریم. فعلا خودت و فقط برسون اینجا.

+ چشم. حتما خودم و میرسونم. یا علی

حاجی قطع کرد و به فاطمه گفتم:

+ خانم بلند شو بریم. یه کاری پیش اومده. از اداره زنگ زدن. حاج کاظم بود. دیر برسم سرم و میبره.

- اعه محسن، باز چیشده. مگه مرخصی نیستی تو؟

+ چرا عزیزم، ولی حاج کاظم وقتی زنگ میزنه، یعنی حتما کار مهمیه دیگه. کار منم که وقت و ساعت نداره. بلند شو سریعتر بریم دورت بگردم. انقدرم لفتش نده.

- باشه چشم عزیزم، بریم.

رفتم فوری حساب کردم و با فاطمه رفتیم سوار ماشین شدیم و فاطمه رو بردم خونه مادرم سر راه پیاده کردم. ایستادم تا بره داخل خونه. وقتی رفت داخل، گاز و گرفتم و گردون و بی صدا کردم و  فقط نور میداد، گذاشتم روی سقف ماشین و فوری حرکت کردم سمت خونه 23 جیم.

خونه امن شماره 23 جیم، حوالی سعادت آباد بود. وقتی رسیدم کد و دادم و وارد شدم. با آسانسور رفتم دفتر طبقه سوم آپارتمان امنیتی. یکی از بچه ها درب اون واحد رو باز کرد و وارد شدم دیدم حاج کاظم و چند تا از بچه ها اونجا هستند. همکارایی که بودند، بهزاد و عاصف عبدالزهراء و سید رضا و امیر و علی اکبر بودند ...

حاجی من رو دید خوشحال شد و بلند شد از پشت میزش اومد سمتم و هم دیگر و بغل کردیم و یه کمی خوش و بش کردیم. نشستیم و یه کم توی جمع شوخی کردیم و بگو بخند و خاطرات شب عروسی همکارمون امیر و یادآوری میکردیم و میخندیدیم که چقدر مسخره بازی داشتیم اونشب اونجا و با پدر زن امیر شوخی میکردیم که دامادش سابقه داره و خیلی اتفاقات دیگه که بنده خدا پدر همسرش خشکش زده بود شب عروسی.

منم که شوخیم گل میکنه دیگه کسی نمیتونه کنترلم کنه. راستش دلیلش اینه که چون توی کار با هیچ کی شوخی ندارم و کاملا جدی هستم، برای همین گاهی اوقات توی پرونده ها، بچه ها ازم دلخور میشن بابت سختگیری هام. به همین دلیل مجبورم بیرون از پرونده و خارج از ماموریت ها و در شرایط غیر کاری، اون اندک دلخوری های پیش اومده رو جبران کنم. همکارامم دیگه عادت کردن و متوجه شدند که ته دلم چیزی نیست و فقط بخاطر حساسیت بالای کاریمونه که توی پرونده و کار با کسی شوخی ندارم. چون شرایط کاریمون اینطور ایجاب میکنه.

ادامه دارد ....


کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش (خیمه گاه ولایت) که در پایین درج شده است مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.

  • تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
  • اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
  • سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat

  • ۹۷/۰۹/۰۷
  • ۹۵۱ نمایش | میـMiRـرزا

رمان امنیتی

مستند داستانی امنیتی عاکف

نظرات (۰)

نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانستان
آخرین نظرات