مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

۱۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مستند داستانی امنیتی عاکف» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

همونطور که توی ماشین نشسته بودم و داشتیم من و حاج کاظم تلفنی حرف میزدیم و کمی هم بحث میکردیم، دیدم یه شاسی بلند با شیشه ای نسبتا دودی با سرعت عجیبی داره برمیگرده از داخل محل. با سرعت بالایی از  از کنارمون رد شد. یه لحظه به سرنشین هاش دقت کردم، دیدم یه مرد و زن داخلش هستن، ولی توجه نکردم. فقط چون سرعتش زیاد بود، نظر من و به خودش جلب کرد.

  • ۶۹۸ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

اسلحه رو نشونه گرفتم و ،آروم ، قدم  قدم زنان و آهسته، رفتم سمتش. اسلحه رو از پشت گذاشتم روی سرش و گفتم:

  • ۶۸۵ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

رفتیم سمت بیمارستان و مادرم و همونجا دیدم و کارای ترخیصش و انجام دادیم من و مهدی. خدا رو شکر حال عمومیش خوب بود و دکترا اجازه ترخیص دادند.

با مهدی خداحافظی کردم و رفت و قرار شد هم دیگه رو فرداش ببینیم.

  • ۶۸۰ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

فاطمه کنارم بود و دید بدجور آشفته شدم، و شنیده چی شده،  سریع بلند شد از سرسفره ی ناهار رو خواست آماده بشه بیایم شمال.

بهش گفتم:

+ فاطمه صبر کن. عجله نکن فدات شم. ببینم اصلا سازمان اجازه میده من برم شمال الآن. این همه کار و ماموریت داریم این روزا. بعید میدونم اجازه خروج از تهران و بهم بدن.

زنگ زدم به حاج کاظم. حاجی جواب داد:

- سلام عاکف جان.

  • ۶۸۳ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

گفتم:

+ حاجی فقط تا نرفتم یه موضوعی رو باید حتما بهتون بگم، اونم اینکه یه مورد مشکوک داریم در این پرونده که بر میگرده به سکوی پرتاب. مجیدی رو که میشناسید؟ همون که با عطا کار میکنه؟

- آره چطور مگه؟؟

  • ۷۲۱ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بلند شدم و داشتم دست میدادم و خداحافظی میکردم که بیام، گفت وایسا همرات تا پایین بیام و یه کم میخوام توی حیاط قدم بزنم. حیاط مرکز 034 ما حداقل 100 متر بود و یه مکان بزرگ و حدودا پوشیده ای بود دور و برش. روی دیوارها با ایرانیت و نماهای مخصوص که داخل دید نداشته باشه پوشیده شده بود. همینطور اومدیم دو تایی پایین و داشتیم حرف میزدیم، دیدم حاجی میگه:

  • ۷۰۱ نمایش | میـMiRـرزا
مهربانستان
آخرین نظرات