بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و یکم
نیاز به یک نیروی زُبده برای عملیات برون مرزی و رهگیری توی خاک اروپا داشتم.
از همه اطمینانی تر و کسی که واقعا چریک بود و توی آب نمک خوابونده بودمش و نیروی زُبده ای هم بود کسی نبود جز همون بهزاد. سریعا پِیجِش کردم و اومد اتاقم.
بعد از سلام و احوالپرسی گفتم:
- ۰ نظر
- ۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۰۰