مستند داستانی امنیتی عاکف - قسمت چهل و پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف قسمت چهل و پنجم
بعد از یه مدتی استیولوگانو خودش به متی والوک ایمیل میزنه که یه سایت جدید راه اندازی کن، با فلان عنوان که تا فاز جدید شناسایی سوژه ها کلید بخوره.
یه چیزی رو هم بگم که شاید بگید چطوری متوجه میشدید اون ارتباطات و.
خوبه بدونید ما همونطور که دلال اقتصادی و سیاسی و ... داریم، دلال اطلاعاتی هم داریم. پول میدادیم و اطلاعات بهمون میدادن. بماند که چطور تونستیم نزدیک ترین ادم به مَتِی والوک و با پول بخریمش و اطلاعات مهمی رو ازش بگیریم.
توی بررسی ها متوجه شدیم که استیو لوگانو در اون ایمیل به متی والوک اسم یه استاد ایرانی رو داده و گفته از طریق عاملی که پیدا کردی، وبهش وعده کارو تحصیل (به دروغ) دادی(یعنی احمد شریفی)، با اون استاد ارتباط بگیر، و این ارتباطت هرچی سریعتر باشه.
ما که اسم استاد و تونستیم توی پیگیری ایمیل های استیو لوگانو و متی والوک متوجه بشیم، بلافاصله دوتا از بچه های اداره رو هماهنگ کرم از همین حالا از اون استادی که قرار بود دشمن از طریق احمدی شریفی باهاش آشنا بشه رو مراقبت ویژه از راه دورکنند و خودشم متوجه نشه تا ببینیم چی میخواد بشه.
همزمان یه فکری به ذهنم رسید که مصطفی ایمانی رو از بازی حذفش کنیم و آگاهش کنیم و بهش بگیم با متی به هیچ عنوان دیگه ارتباط نمیگیره و اگر از جانب متی والوک پیامی دریافت کرد بهش میگه من نمیخوام همکاریِ، علمی و کاری و پژوهشی با شما داشته باشم.
اینطوری کار ماهم راحت تر می شد و همزمان روی سه نفر فقط کار میکردیم. یعنی متی و احمدشریفی و اون استاد.
متی با احمد شریفی بعد از مدتی یه ارتباط ایمیلی میگیره و میگه ما دنبال فلانی هستیم و باهاش ارتباط داشتم. منتهی چون برام یه اتفاق ورزشی افتاد حدود سه ماه بیمارستان خوابیده بودم، ارتباطمون قطع شد و الان هرچی بهش زنگ میزنم یا ایمیل میزنم جواب نمیده. ببین میتونی پیداش کنی این و؟؟
چون خیلی برای سرمایه گذارای شرکت مهمه و باید بیاد اسلواکی. چون پروژه هم، بین المللی هست هیچ مشکلی نداره و ایشون میاد اسلواکی و ما همه هزینه هاش از اقامت و خوردوخوراک و محل اسکانش و تفریح های اونچنانی و... همه رو میدیم.!!!! !!!!
احمد استاد دانشگاه رو به هر طریقی بود پیدا میکنه و با متی والوک هماهنگ میشن باهم که این استاد بره خارج از کشور.
توی پیگیری هایی که بچه های برون مرزی سازمان داشتند متوجه شدند قراره در ماه سپتامبر در بِراتیسلاوایِ اسلُواکی این دیدار برگزار بشه.
اما چند روز بعد از دریافت خبر از معاونت برون مرزی سازمان، دوباره خبر جدیدی به دستم رسید که متنش همین چندکلمه بود:
«سلام. اینجا خوش نمیگذره باباجون. قراره بریم جایی دیگه تفریح کنیم. نیاز به لطف شما داریم.»
متوجه شدم جلسه براتیسلاوای اسلواکی به هم خورده و قرار هست در جای دیگه برگزار بشه!! و نیاز هست خود من برم اونور و یا اینکه دستور جدید و صادر کنم برای اطلاعات عملیات این کار.
با حاج کاظم کانکت شدم و نظرش این بود که خودم برم.
هماهنگ کردم با عاصف عبدالزهرا که بلیطم و پاسپورت با اسم مستعار و... جور کنه و در پوشش یک بازرگان تا سه روز آینده وارد اسواکی بشم. خلاصه ماهم شیوه هایی داریم برای اینکه بتونیم زود پاسپورتمون و بهمون بدن و وارد فضا بشیم.
✅ سه روز بعد ساعت10 صبح....
عاصف زنگ زد به موبایلم و گفت:
_ سلام عاکف جان، کجایی؟
+سلام داداش، اومدم یه سر دندون پزشکی یه چِکاپ کنه دندونام و.
_غذارو درست کردم میتونی بری بخوری. فقط تا ساعت دو بیشتر وقت نداری.چون سه دیگه سرد میشه.
+عالیه، میام پیشت.
قطع کرد، زنگ زدم خونه و به فاطمه گفتم یکی دو روز میرم ماموریت و جلسه های کاری در خارج از تهران، بعدش ان شاءالله تعالی سبحان برمیگردم. بهم نمیتونی دسترسی داشته باشی متاسفانه و منم همینطور نمیتونم باهات ارتباط بگیرم، نگران نشو.
مقدمات سفر آماده شد و عاصف هم قبل سفر بهم گفت هرجایی که نیاز باشه برگردی تنها کدی که بهت پیام میده چه دستی و چه موبایلی کد 17000 هست. اونورم یکی از خواهرا با کد850 منتظرته.
خلاصه اون روز منم با اولین پرواز رفتم اسلواکی.
✅ اما اسلواکی...
یکی از بچه های برون مرزی من و تحویل گرفت و رفتیم محل استقراری که از قبل تعیین شده بود. رفتم توی اتاقی که سه تا اتاق اونورترش اتاق اون استاد ایرانی بود که زیر نظر بچه های ما بود. گفتم چه خبر و همه مسائل و برام 850 توضیح داد.
👈 ادامه دارد....
✍️ نویسنده: مرتضی مهدوی
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مطلب فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام ( #خیمه_گاه_ولایت ) که در پایین درج شده است #مجاز می باشد وگرنه از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
🌐 @kheymegahevelayat_ir1