مستند داستانی امنیتی عاکف - سری سوم - قسمت 7
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
نور گوشیم و کم کرده بودم تا خاموش نشه و صرفهجویی در مصرف باطری حساب بشه. همزمان یه پیام از سیدعاصف عبدالزهرا اومد. داشتم پیام رو باز میکردم اما از شانس بد من گوشیم خاموش شد. بی سیم هم که همرام نداشتم. از طرفی هم اگر بیسیم داشتم، بین مردم نمیشد جلب توجه کرد وَ نباید گاف میدادم. خیلی ذهنم مشغول شد. چون همزمان درگیر یه پروندهای هم بودیم که باخودم گفتم شاید برای اون باشه.
میخواستم گوشی رو بدم تا داخل همون رستوران شارژ کنن اما به صلاح نبود گوشی سادهی کاریم و به دیگران بسپرم. مجبور بودم بیخیال بشم اما ذهنم درگیرش بود. چون پیامی هم که اومد، به گوشی کاریم بود.
خلاصه شام رو که خوردیم فورا رفتیم سمت خونه. وقتی رسیدیم جلوی درب آپارتمان فورا وسیلهها رو از داخل ماشین گرفتم تا ببرم بالا. به خانومم گفتم بیاد بشینه پشت رُل تا خودش ماشین و بیاره درون پارکینگ. وقتی با آسانسور فورا اومدم بالا و رسیدم داخل خونه، اولین کاری که کردم گوشیم و زدم به شارژ. با خودم گفتم تا وقتی که شارژ میشه برم یه دوش آب گرمی بگیرم و بیام.
بعد از استحمام وقتی اومدم اولین کاری که کردم خیلی فوری گوشیم رو روشن کردم. روشن شد دیدم عاصف چهار بار پیام داده و طی این یک ساعت و نیم که گوشیم خاموش شده بود سه بار هم تماس گرفته. حالا دیگه یکی یکی پیامها میاومد بالا.
متن پیام ها ...
پیام اول: « ..!!؟؟ »
نکته: پیام اول به این معنا بود که کار مهمی هست. موقعیت بهم بده تا باهات ارتباط بگیرم.
پیام دوم پنج دقیقه بعد از پیام قبلی: «آقا عاکف سلام. یه خبری شده باید در جریان قرار بگیرید، اگر ممکنه وضعیتتون و بگید تا برسم خدمتتون. چون التماس دعای فوری هست و پشت چیز میز هم نمیشه... به قول خودتون بععععلللله اووونطوریاست.»
پیام سوم، 9 دقیقه بعد: «آقا ...»
پیام چهارم، 2 دقیقه بعد: «حاج عاکف، یه موضوع مهمی هست.»
در همین حین که داشتم پیام چهارم رو میخوندم دیدم عاصف خودش زنگ زد. فوری جواب دادم:
+ عاصف جان سلام. خوبی؟ بگو ببینم چی شده که چپ و راست پیام میدی زنگ میزنی. نگران شدم.
- سلام. آقا چرا خاموشی؟
+ شارژ گوشیم تموم شد.
- اگر ممکنه بگید کجایید برسم خدمتتون. یه موردی پیش اومده که باید شما در جریان قرار بگیری.
+ باشه داداش. من خونهام. بیا اینجا. البته اگر نیازه من برگردم اداره.
- نه میرسم خدمتتون، اونوقت اگر نیاز بود و صلاح دونستید باهم بر میگردیم اداره.
+ باشه. بیا منتظرتم. یاعلی.
حدود 40 دقیقه بعد، عاصف زنگ زد به موبایلم. جواب دادم:
+ جانم عاصف. رسیدی؟
- رسیدم جلوی آپارتمانتون. بیام بالا، یا بیام درون لابی، یا میاید داخل ماشین؟
+ فوری با آسانسور بیا بالا تا ببینم چی شده.
- چشم.
دکمه آیفون رو زدم درو باز کردم. دو سه دقیقه بعد عاصف رسید جلوی درب واحدمون. فاطمه در رو باز کرد، با عاصف سلام علیکی کرد، بعد راهنماییش کرد سمت اتاق کارم که در منزل شخصیمون داشتم.
وارد اتاق کار شد ... تا دیدیم همدیگرو، گفتم:
«بیا بشین ببینم چی شده عاصف.»
عاصف در رو بست اومد نشست روی صندلی کوچیکی که کنار قفسهی کتابام بود. نفسی تازه کرد و شروع کرد به صحبت کردن، گفت:
- عاکف جان خیلی مخلصیم. خوبی؟
+ فدات شم داداش. خب، برو سر اصل مطلب.
- راستش داشتم میرفتم جایی دنبال کارای شخصی خودم، همین که خواستم مانیتورم و خاموش کنم، دیدم کارتابل شخصیم چندتا دریافتی پیام داره.
+ خب، چی بود؟
- چهارتا گزارش بود و یه خبر. فایل خبر رو باز کردم دیدم خبری که اومده خیلی مهمه. برای همین گفتم چون که پشت تلفن نمیشه بهتون بگم، ترجیح دادم حضوری بیام شما رو در جریان بزارم.
+ میشنوم
- ظاهرا درون یکی از کافهها درگیری شد، بعدشم کاشف به عمل اومده کسی که دعوا افتاده یکی از متخصصین هستهای کشور هست.
+ متخصص در چه سطحی؟
- از دانشمندان اتمی ایران.
+ عجب! خب خبر چطور به ما رسیده؟ منبع کجاست. اصلا چقدر دقیق میتونه باشه؟ بررسی کردید؟
- خبر از بچههای نیروی انتظامی به ستاد رسیده و ستاد هم ارجاع داده به واحد ما تا در صورت لزوم رسیدگی کنیم.
+ بچههای انتظامی چی دیدن که بهمون خبر دادن؟ بعدشم موضوع شخصی باشه به ما ربطی نداره. درگیری و بزن بزن و دختربازی و اینا در حوزه کاری ما نیست داداش! خود نیروی انتظامی یا طرفین وظیفه دارن حل کنن. این مسائل که در حیطه وَ وظایف کاری ما تعریف نشده! غیر از اینه عاصف خان؟
- نه درسته. اما.
+ اما چی؟
ادامه دارد ...
کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط با ذکر منبع و لینک کانال خیمهگاه ولایت که در پایین درج شده است و ذکر نام عاکف سلیمانی مجاز میباشد و گرنه قابل پیگیری و شکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.
- تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
- اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
- سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat