مستند داستانی امنیتی عاکف - سری دوم - قسمت 51
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
حاجی بهش گفت:
«جناب رضوی عزیز. برادر محترم. همکار محترم. وضعیت کشور به تصمیم امروز و این لحظه و این ثانیه ی ما بستگی داره.. وقتی میگم ما، یعنی من و شما و امثال من و شما. چرا جوری میگید انقلاب- انقلاب ، که انگار انقلاب فقط متعلق به شماست و ما نمیفهمیم. ما اگر درست تصمیم بگیریم..»
رضوی اومد وسط حرف حاجی و به حاجی گفت:
«شما اصلا میدونی اونا کی هستند؟ پی ان دی رو برای چی میخوان؟»
حاجی خیلی از این حرف رضوی ناراحت شد. واقعا حرفش بد بود و سابقه سی چهل ساله ی حاجی رو در امور اطلاعاتی امنیتی کشور و بین الملل زیر سوال داشت میبرد و به حاجی میگفت میشناسی اینا کی هستن و چی میخوان؟!! حاجی هم بخاطر اینکه مسخرش کنه و بهش بفهمونه با کنایه گفت:
«خیر. بنده بعد از اینکه چند روز هست دارم روی این پرونده کار میکنم و باهاشون تلفنی حرف میزنم نمیدونم خواستشون چیه و کی هستن. ضمنا، بنده فقط مسئول شناسایی سیگنالهای مزاحم و حفظ جون افرادم هستم. اما متاسفانه هم نیروهامون، و هم خانوادشون درگیر این موضوع شدند. الان هم این چیزایی که شما میگی اصلا به من ارتباطی نداره.»
رضوی خیلی از حرف حاجی بهش برخورد. خلاصه شناسایی جاسوس ها و تروریستها کار ما بود. رضوی هم از جواب حاجی ناراحت شد و فهمید حاجی داره مسخرش میکنه ، با تندی و یه حرص خاصی به حاجی گفت:
«پس به شما ربطی نداره؟؟ باشه ، اما این و بدونید که به من ربط داره. ببین آقای حاج کاظم، هم خودت و هم نیروهات، همتون گوشاتون و خوب باز کنید. اون ماهواره سوخت گذاری شده. هیچ کاریشم نمیشه دیگه کرد و آماده پرتابه تا چند روز آینده ... ضمنا آقای رییس جمهور هم قرار هست برن توی منطقه سکوی پرتاب. تموم مسئولین کشور اونجا هستند. پرتابش نباید به تعویق بیفته. وگرنه هرگونه اتفاقی بیفته، مسئولش شخص شما هستی و آدمای توی این خونه.»
حاج کاظم کُتش و در آورد و باعصبانیت و خشم از روی صندلی بلند شد و روبروی رضوی ایستاد و گفت:
«پس بفرمایید شما این عملیات و رهبری کنید و من و نیروهام، درخدمت شما هستیم.. بفرمایید.من درخدمتم.»
رضوی همونطور که نشسته بود گفت:
« آقای حاج کاظم، بگیر بشین. چرا عصبی میشی زودی؟ من نیومدم اینجا که این خانم و به کشتن بدم. (اشاره کرد به فیلم فاطمه که اِستُپ خورده بود روی مانیتور اتاق حاجی). و اینکه نیومدم اینجا شمارو عصبی کنم و باهم بخوایم بحث و جار و جنجال کنیم. فقط میخوام به هر قیمتی که شده پی ان دی حفظ بشه. تاکید میکنم. به هرقیمتی. حالا بگو طرحت چیه.»
توی دلم گفتم حاج کاظم دهنت و سرویس. تو دیگه کی هستی. آخر شاخ طرف و شکستی و بادش و خوابوندی و خودش داره رسما میگه طرحت چیه.
حاجی یه مکثی کرد و یه کم به رضوی نگاه کرد. یه نفس راحتی کشید و برگشت سمت دیواری که پشتش بود، و یک نقشه بزرگ روی اون نصب بود. رفت سمت اون نقشه بزرگ و به رضوی گفت:
« ما قراره توی اتوبان تهران پارس در این نقطه (دستش و برد روی نقشه و دست گذاشت روی نقطه و محل قرار و با ماژیک قرمز دورش خط کشید) در این نقطه قرار هست پی ان دی اصلی رو بهشون این بار تحویل بدیم. یک ردیاب هم توی پی ان دی کار گذاشتیم و یک ردیاب هم توی ساعت رابطمون که قرار هست به دستش ببنده و بره اونجا و پی ان دی رو ببره سر قرار و بهشون تحویل بده. ما احتمال میدیم حریف تا زمانی که متوجه نشده ما دنبالشیم، رابط ما رو همراه خودشون میبرن.
رضوی به حاجی گفت:
اگر ردیاب و پیدا کنند چی؟
حاجی گفت:
از طریق دوربین های شهری میتونیم ردشون و داشته باشیم.
رضوی پرسید:
اگر از دید و دسترس همه ی دوربینها خارج بشن چی؟
حاجی گفت:
ما سه تا از موتور سوارهای زبده تشکیلات خودمون و آماده باش دادیم تا به طور کاملا امنیتی و نامحسوس، اون ماشینی که رانندش، یا آدمی که توش هست و تحویل گیرنده پی ان دی ازما هست و تعقیب کنند. به محض فراهم شدن دستگیریه تحویل گیرنده پی ان دی، اتاق هدایت عملیات دشمن و اول شناسایی میکنیم، و بعدش از زیر زبون اولین حلقه ای که از دشمن دستگیر کردیم، محل نگهداری همسر عاکف و میکشیم بیرون، و از اینجا دستور صادر میکنیم برای چالوسِ مازندران، که تیم رهایی گروگان و واکنش سریع، همسر عاکف و نجات بدن.
بعد از اینکه خبر آزادی همسر عاکف به ما رسید، ما وارد فاز دوم میشیم و اتاق عملیات این سرویس جاسوسی رو دستگیر میکنیم.
رضوی گفت:
یک سوال و یک شبهه فقط باقی می مونه و اونم اینکه اگر قطعه پی ان دی رو بهشون تحویل دادیم و اونا اطلاعات توی قطعه رو از طریق دستگاههای خودشون یا با موبایل مخصوصی که دارن، انتقال بدن، اونوقت چی؟
من اومدم وسط بحث و گفتم:
+ جناب رضوی، اونا خودشون سازنده قطعه هستند. نیازی به این اطلاعات ندارن. ما هم که قطعه جدیدی نساختیم. اونا فقط میخوان این ماهواره پرتاب نشه و ایران پیشرفت علمی نکنه در سطوح بین الملل.
رضوی گفت:
- اما این پی ان دی که میخواید تحویلشون بدید، داره الان از سکوی پرتاب میاد. اطلاعات ماهواره ما داخل این قطعه ثبت شده. اونا نباید بفهمن ما چقدر میدونیم از این دانش و صنعت. نباید علممون و داشته هامون و بهشون لو بدیم.
گفتم:
+ حق با شماست. اما این تنها نقطه ریسک ما هست. راه دیگه ای نداریم.
رضوی گفت:
- نمیشه ریسک کرد. من اجازه چنین کاری نمیدم.
من و حاجی کلافه شدیم و هنگ کردیم که چقدر این آدم نچسب و سفت هست. هر طرحی میدیم رد میکنه. هر حرفی که میزنیم برامون اِن قُلت میاره.
رضوی بلند شد از جاش و دستش و توی جیبش گذاشت و دور اتاق حاجی میگشت و اخم کرده بود و داشت فکر میکرد. منم نگاهش میکردم. حاجی هم دست گذاشته بود روی سرش و خم شده بود به زمین نگاه میکرد.
یه دو سه دقیقه ای به همین شکل گذشت و رضوی یه چند دور زد توی دفتر و یه هویی خیلی جدی گفت:
« میخوام کمکتون کنم و ریسکتون و بپذیرم.از حالا با مخابرات هماهنگ کنید اینترنت کل کشور تا پایان این عملیات باید کُند و کم سرعت، و بعضی نقاط مورد نظر خودتون که حساس و امنیتی و مربوط به این پرونده می دونید، باید به طور کامل قطع بشه. فقط خطوط 21 و 48 ، و 386 باید باز باشه که خودتونم میدونید برای چی هست. و مربوط به کجاست. اگر بحث مذاکرات هسته ای نبود، دستور می دادم اینترنت کل کشور و قطع کنید تا پایان این عملیات. ولی عواقب بدی داره از لحاظ امنیتی و روانی و روحی برای کشور. جو جامعه می ریزه به هم. مردم و رسانه های داخلی و خارجی رو بیشتر حساس میکنه. چون موقع مذاکرات هسته ای و برجام هم هست.»
حاجی لبخند روی لبش نشست و منم خوشحال شدم که داره با ما همراهی میکنه. بعد رضوی ادامه داد و گفت:
« تا شعاع 500 متری نقطه ردیابی تحویل گیرنده پی ان دی و مسیرهای مورد نظر نُویز بندازید که اگر اونا اینترنت بی سیم داشتند، بازم نتونن استفاده کنند. زمانی هم که ، تحویل گیرنده های پی ان دی رو دستگیرشون کردید، هر چه زودتر محل اختفای تیم اتاق عملیاتشون، و محل مخفی کردن همسر عاکف و پیدا میکنید. هرچی زودتر هم تمامیه خطوط ارتباطی اون منطقه از برق و تلفن های ثابت و خونگی و موبایل باید قطع بشه.»
حاجی داشت بال در میاورد از خوشحالی، گفت:
« ممنونم آقای رضوی. شما نگرانی های ما رو برطرف کردید و ما هم قول میدیم نگرانی شما بابت پی ان دی رو بر طرف میکنیم. ان شاءالله پی ان دی رو بعد از تحویل به اونا دوباره سالم بدست میاریمش و تحویل سکوی پرتاب میدیم تا بچه های فضایی کشور کارشون و کنند.»
رضوی گفت:
«آقای حاج کاظم، و آقای عاکف، همه ی این اقدامات و این تبادل اطلاعات و این دستورات امنیتیه بنده به عنوان نماینده شورای عالی امنیت ملی کشور، بین ما سه نفر، باقی می مونه و از این اتاق و این در بیرون نمیره. چون تا حالا توی این پرونده همونطور که میدونید چندتا ضربه خوردیم از طریق نفوذی ها. ضمنا همه مجوزهای مربوط به این عملیات هم از کد 60- - - 53 (شصت و سه پنجاه) دریافت میشه.»
حرکت کرد و داشت میرفت بیرون که من کنار در بودم و در و براش باز کردم. دیدم تا زیر چارچوب در رفت و دوباره برگشت گفت:
یه لحظه آقا عاکف در و ببند لطفا.
منم در و بستم و دیدم بهمون میگه:
«حاج کاظم، و آقا عاکف، خواهشا اون حروم لقمه ای که خبرای این پرونده رو داره میده بیرون، و کار مارو اینطور مختل کرده، و مرتبط با سرویس جاسوسی آمریکا و اسراییل هست، زودتر پیداش کنید. نزارید بیشتر از این اطلاعاتمون بیرون درز کنه. خداحافظ.»
رضوی رفت و من و حاجی هم برای بدرقه داشتیم از پله ها می اومدیم پایین. این خونه امن ما سه طبقه بود و پله های این سه طبقه از داخل خودِ حال و پذیرایی بود.
داشتیم از پله ها برای بدرقه رضوی، من و حاجی می اومدیم پایین که دیدیم عاصف طبقه پایین توی راه رو ایستاده و حاجی بهش گفت که آماده شو برای بردن پی ان دی.
همزمان تلفن زنگ میخوره. خانوم ارجمند جواب داد و بعد به حاج کاظم گفت:
«حاج آقا با شما کار دارند.»
بعد به حاجی اشاره زد که تماس از اتاق عملیات تروریستا هست. رضوی هم ایستاد و از رفتن منصرف شد. حاجی اشاره زد به ارجمند که ردیابی کنید ببینید تماس از کجاست دقیقا تا بتونیم محل تماس و اتاق عملیاتشون و پیدا کنیم.
حاجی تلفن و گرفت و گذاشت روی آیفون و گفت:
« کاظم هستم بگو. »
ادامه دارد ...
کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش (خیمه گاه ولایت) که در پایین درج شده است مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.
- تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
- اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
- سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat