مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

خوبه شما هم بدونید که من از بچگیم به طرز وحشتناکی گلوی دیگران و چنگ میزدم میگرفتم. چون در هیچ صورت گلوی کسی و نمی گیرم مگر اینکه اون لحظه خون به مغزم نرسه و فوق العاده عصبی باشم. اینجا هم در قبال تروریست آمریکایی اون حالت و داشتم. برای من کشتن اون مهم نبود. برای من گرفتن قطعه مهم بود. هر چند قصدم این بود در انتها یه بلایی سرش بیارم که یک جا نشین بشه. اما خب این کارها برای مرحله ی آخر بود. چون این حروم زاده خیلی از بچه های ما رو شهید و مجروح کرده بود با تیمش. دلم میخواست میکشتمش. ولی بهش نیاز داشتم.


فهرست - قسمت قبل


داشت همینجوری نفس نفس میزد. دیدم بیحال داره میشه، پلاستیک و از سرش برداشتم و گردنش و آزاد کردم. وقتی آزاد شد هی نفس نفس میزد و سرفه میکرد. کشوندمش آوردم لبه ی تخت نشوندمش. نشستم روبروش و با یه دست یقش و گرفتم و با یه دست اسلحه رو بردم سمت پیشونیش. بهش گفتم:

+ خوب گوشات رو وا کن. خوب توی چشمام نگاه کن. خیال میکنی نمیتونم بکشمت؟ آره؟ واقعا این طور خیال میکنی که نمیکشم تو رو؟ باشه، عیبی نداره. حالا میبینی که چنان میکشمت که صدای سگ بدی آخرش.

- I can not do anything

من هیچ کاری نمیتونم بکنم برای تو.

The delivery of that piece is not so easy and has its own stages
تحویل اون پی این دی به این سادگی ها نیست و پروسه خاص خودش و داره.

با این حرفاش اعصابم دیگه داشت بیشتر میریخت به هم و دیدم توی جیبش خودکار هست. خون جلوی چشمام و گرفته بود. هم استرس عملیات داشتم که معلوم نبود تا چند ثانیه دیگه چی قراره بشه توی این هتل، و هم استرس تحویل ندادن اون پی ان دی و آبروی جمهوری اسلامی.

اعصابم ریخت به هم. خودکار و از جیب پیرهنش گرفتم و سرش و فشار دادم نوکش اومد بیرون. چشمتون روز بد نبینه. دستم و بالاتر از سرم آوردم و لبم و از روی غضب فشار دادم و خودکار و چنان فرو کردم توی رون(گوشت) پای چپ این آمریکایی که من گفتم این پا دیگه براش پا نمیشه.

چنان دادی زد که هنوز صداش توی گوشمه. از درد مثل مار گزیده ، این آمریکایی تروریست به خودش میپیچید.

بهش گفتم:

+ بهتره نا امیدم نکنی. چون من ناامید بشم از زنده موندن ناامید میشی. تقاص کشتن دوست من توی اون هتل و دوستان امنیتی من که قبلا مجروحشون کردید تو و توله سگای مزدورت، یا اون قطعه هست که من باید ببرم ایران، چون پولش و دادیم، یا جون کثیف خودت. شک نکن گزینه سومی هم نداری. فقط و فقط همین دوتا گزینه.

وقتی دید جدی هستم با سر اشاره زد باشه. چون نای حرف زدن نداشت. بلند شدم از روبروش و زنگ زدم به عاصف.

چندتا بوق خورد و جواب داد:

+ عاصف کجایی؟

- دارم به دستور شما میرم سمت هتل قبلی.

+ من الان پیش تامی برایان هستم. پی ان دی رو میفرستن همون هتلی که خسرو کشته شد. طبقه هشت نرو. بعید میدونم هنوز توی اتاق خسرو رفته باشن کارکنای هتل. پس احتمالا ورود و خروج به هتل مانعی نداره و پلیس بازی شروع نشده هنوز. میگم قطعه رو بفرستن طبقه سوم. وقتی فرستادن پی ان دی رو، فقط خوب چک کن که خودش باشه و اصلی باشه. دقت کن قلابی نباشه.

- چشم حاج عاکف.

+ عاصف یه چیزی رو بهت میگم خوب دقت کن. اونجا به شیوه 00805 (دو صفر هشتصد و پنج) عمل میکنی.

نکته: این شیوه‌ یعنی حذف فیزیکی تروریست آمریکایی که قطعا به دنبال شهید کردن عاصف بود بعد از تحویل دادن قطعه. البته این حذف حریف باید به شیوه موقتی صورت میگرفت و اگر جدی بود باید عاصف هم جدی اون و میکشت و نیازی به حذف موقت نبود. یعنی برای حذف موقت باید عاصف یا بیهوشش میکرد یا ضربه به جای حساس و کاری بدن دشمن میزد تا اون موقتا هم شده یکی دو ساعت زمین گیر بشه تا به عاصف دسترسی نداشته باشن.

گفت:

- چشم. حله.

ادامه دارد ...


کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش (خیمه گاه ولایت) که در پایین درج شده است مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.

  • تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
  • اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
  • سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat
  • ۹۷/۰۹/۲۷
  • ۷۰۷ نمایش | میـMiRـرزا

رمان امنیتی

مستند داستانی امنیتی عاکف

نظرات (۰)

نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانستان
آخرین نظرات