مستند داستانی امنیتی عاکف - سری دوم - قسمت 9
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
چشم بند خسرو جمشیدی رو کشیدم پایین تا جایی رو نبینه.
بعد به عاصف گفتم: «بیا ببرش داخل ماشین و خودتم بشین پشت فرمودن.»
سوار شدیم و از زندان امنیتی خارج شدیم. بلافاصله با سرعت خیلی بالا و دست فرمون خوبِ عاصف منطقه رو ترک کردیم و رفتیم سمت خونه امن شماره 6 که حاج کاظم گفت بعد از اذان صبح میره اونجا و مستقر میشه و منتظر ما می مونه.
دوساعت بعد رسیدیم. بلافاصله وارد خونه شدیم و خسرو رو تحویل دادم. فوری من و عاصف رفتیم وضو گرفتیم و نمازمون و خوندیم که قضا نشه. حدودا ده دقیقه آخر تونستیم نمازمون و بخونیم. من همیشه سعی میکنم با وضو باشم.
خیلی از همکارانمون همینن. چون اگر ما بدون معنویت باشیم شکست میخوریم. نه تنها ما بلکه هر انسانی. البته داشتیم می اومدیم، وضو داشتیم و عاصف میگفت توی ماشین بخونیم. گفتم نه، میرسیم و میریم خونه امن میخونیم. اگه دیدیم نمیرسیم توی ماشین میخونیم. چون به دلایل امنیتی و همراه داشتن یک جاسوس تقریبا خطرناک، به هیچ عنوان نمی تونستیم توقف کنیم.
خلاصه کار ما جوریه که گاهی توی ماشین و یا در حال حرکت و پیاده روی پیش میاد نماز میخونیم بخاطر مسائل امنیتی و شرایط ویژه. مثل زمان جنگ که پدرانمون که توی اطلاعات عملیات بودند این مورد پیش میومد.
نماز رو خوندیم و منم یه تماس گرفتم طبقه دوم خونه شماره 6 گفتم جمشیدی رو ببرن توی اتاق و صبحونش و بهش بدن و بزارن استراحت کنه. یه چرت مختصر زدیم. ساعت حدود 8 صبح بود که دیدم حاج کاظم خودش بیدارم کرد. گفت:
- عاکف جان بلند شو. بلند شو فوری. الان وقت خواب نیست.
+ حاجی پس کی وقت خوابه منه بدبخت هست.؟ توی قبر نوبت خواب منه، مگه نه؟ اونجاهم تو یکی نمیزاری من بخوابم.
- پاشو چرت نگو. حالا حالاها مونده تا اینکه تو شهید شی. هنوز با اسراییل کار داریم. تو اگه یه چیزیت بشه من بدون تو می میرم.
+ چشم حاج آقا. الان بلند میشم از جام. خدا نکنه. من پیش مرگتون میشم.
از روی تخت اتاق نیم خیز شدم و پتو رو انداختم کنار و گفتم:
چیزی شده؟
- آره. میخوام بهت بگم چرا حکم و لغو کردیم.
+ آها، جانم میشنوم حاجی بفرما.
- ببین اون پی ان دی که قرار بود بدن به ایران، هنوز ندادن. در جریانی که.؟
+ خب. آره در جریانم تا حدودی. پروندش و مطالعه کردم. چطور؟
- یادته که بچه های سکوی پرتاب با ما هماهنگ کرده بودن بابت مشکلاتشون و درخواست کمک داشتند؟
+ آره حاجی. پایگاه پرتاب ماهواره با تشکیلات ما هماهنگ بود. اینا همه رو یادمه. الان چیکار باید کنیم.
- عاکف ما 24 ساعت و نهایتش خیییلی بتونیم زمان داشته باشیم، دارم تاکید میکنم عاکف، خیلی اگر زمان داشته باشیم، 48 ساعت دیگه بیشتر وقت نداریم. ماهواره باید پرتاب بشه توی همین یکی دو هفته. امکان توقف ماهواره اصلا به هیچ وجه وجود نداره. ببین اگر بخوان متخصصین سکوی پرتاب، جلوی این پرتاب و بگیرن، یکسری مشکلات و خسارت هایی داره. چون ماهواره، هم شارژِ پرتاب بهش شده، و هم اینکه سوختش آماده هست. اگه آماده سازی نشه امکان منفجر شدنش هست. متخصصین این قضیه بهمون خبر دادند و گفتند متاسفانه در تست نهایی ماهواره متوجه شدن یه سری فرکانس ها و سیگنال های مزاحم شدن که اون فرکانس های مزاحم زده تِلِمترییِه ماهواره رو سوزونده.
حاجی ادامه داد و گفت:
بچه های پرتاب ماهواره به فضا، از طریق ناتو و سازمانهای مهم داخل کشور و جهانی که در خارج از کشور سازمان ها و نهادهاشون هست، پیگیری کردن این موضوع رو، ولی اونا هم هیچگونه سیگنالی رو توی کویر ایران که نزدیک سکوی پرتاب باشه دریافت نکردند. الان دانشمندان و متخصصین این موضوع، خواستشون از ما نهادهای امنیتی اطلاعاتی اینه که این سیگنال های مزاحم و پیدا کنیم. حالا یا از طریق رادار، و یا اینکه از طریق دی اف (DF) و یا سیستم جَمینگ.
عاکف خواهش میکنم تا فردا شب اینکار انجام بشه. چون اصلا و اصلا و اصلا وقت نداریم. خواهش میکنم درکمون کن. پای آبروی نظام و زحمات و وقت هایی که جَوونامون گذاشتن در میون هست. پای آبروی رهبری در میون هست. عاکف پاهات و میبوسم.
+ حاجییییی. زشته. ای بابا. من وظیفمه. جونمم میدم پای این پرونده. پات و می بوسم چیه فدات شم؟ زشته. خب الآن بهم بگو ربطش به خسرو جمشیدی چیه؟
ادامه دارد ...
کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و سروش (خیمه گاه ولایت) که در پایین درج شده است مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری وشکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.
- تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
- اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
- سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat