مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

۱۳۸ مطلب با موضوع «مستند امنیتی عاکف» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

+ آخ آخ. گفتی خانومت. من برم فلفل بگیرم برای طوطیش تا یادم نرفته. اگر نگیرم بعدا داستان میشه. بچه ها قرار بود برن بخرن و منم برم ازشون بگیرم ببرم خونه.

- باشه برو، راستی ماهم دیشب دعوت بودیمااا. مهمونی رو بهم زدی. خیلی خانومت ناراحت بود. زنگ زد به خانومم و گفت که برای تو یه کاری پیش اومده و مهمونی کنسل شده. البته اینم بگم که من به خانوم تو و خودم چیزی نگفتم که رفتی مأموریت. کلا چیزی نگفتم بابت اینکه داری میری ترکیه. به قول خودت امور حفاظتی رو رعایت کردم. حالا ببینم، خانومت میدونست داری میری ترکیه؟

  • ۷۲۸ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

خندیدم و بهش گفتم:

+ باشه حالا ناراحت نشو. فعلا وقت ندارم به این فکر کنم که آیا تو دنبال بهونه ای یا نه!

مهندس مجیدی هم که عطا زنگ زده بود و به یکی گفت بهش بگید بیاد، سی ثانیه بعد در زد و وارد دفتر عطا شد و قطعه رو از عطا تحویل گرفت و، عطاهم بهش گفت سریع برید کار رو شروع کنید چون وقت کمه.

  • ۷۶۵ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

گوشی و‌ سیم کارت مربوط به عملیات ترکیه رو،  من و عاصف تحویل حسین احمدی دادیم برای از بین بردنش. با احمدی خداحافظی کردیم و اون برگشت سر موقعیتش و ماهم نیم ساعت بعدش عازم ایران شدیم.

فرودگاه ایران.

  • ۷۲۲ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

نکته: (این کار عاصف عبدالزهراء  رو شما نکنید. چون اصول داره این کار و میزنید یکی و میکشید شر میشه.)

عاصف در آخر نوشت:

بلافاصله چمدون و گرفتم و اومدم از راه پله ها پایین و روی پله های طبقه دوم نشستم.

  • ۷۴۳ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

گفت:

- چشم. حله.

رفتم سمت تامی برایان. داشت خودکارو که دو سه سانتی تقریبا رفته بود داخل گوشت رونِ پای چپش در میاورد. چون بدنه خودکار فلزی بود و از اون خودکارای گرون قیمت بود. فریاد زدم سرش و گفتم دست نزن بهش. بزار همون داخل باشه.

  • ۷۷۶ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

خوبه شما هم بدونید که من از بچگیم به طرز وحشتناکی گلوی دیگران و چنگ میزدم میگرفتم. چون در هیچ صورت گلوی کسی و نمی گیرم مگر اینکه اون لحظه خون به مغزم نرسه و فوق العاده عصبی باشم. اینجا هم در قبال تروریست آمریکایی اون حالت و داشتم. برای من کشتن اون مهم نبود. برای من گرفتن قطعه مهم بود. هر چند قصدم این بود در انتها یه بلایی سرش بیارم که یک جا نشین بشه. اما خب این کارها برای مرحله ی آخر بود. چون این حروم زاده خیلی از بچه های ما رو شهید و مجروح کرده بود با تیمش. دلم میخواست میکشتمش. ولی بهش نیاز داشتم.

  • ۷۱۹ نمایش | میـMiRـرزا
مهربانستان
آخرین نظرات