مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

شما هم حتما ضرب المثل به گوشتون خورده و کم و بیش در گفتگوهاتون ازش به تناسب استفاده کردین

فرهنگ و ادبیات فارسی آمیخته با پند و اندرزها و ضرب المثل هایی هست که نمیشه به راحتی از کنارشون گذشت!

برخی از این نکات ادبی دارای پشتوانه اخلاقی هست و برخی دیگر (شاید به دلایلی از جمله: ورود فرهنگ غرب و تزریق تفکرات غربی) از هرگونه معیارهای اخلاقی تهی هست.

  • ۴ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۹:۰۰
  • ۶۲۱ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

در این دوران که کم‌کمَک داره شکل و شمایل یک دهکده جهانی و خانه‌ای بزرگ رو به خودش می‌گیره، که اگر کسی در گوشه‌ای از این خانه حرف و سخنی داشته باشه، با کمی مشقت به آن‌طرف خانه می‌رساند که همین یکی از ملزومات حضور حضرت یار است!

بماند که عشق چیست! عده‌ای تحرکات هرمونی می‌نامندش و گروهی دیگر تمایلات عاطفی.

هرچه هست، پدیده‌ایست که باید مهار شود. آن هم به درستی!

  • ۱ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۰۰
  • ۱۰۸۴ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

کوتاه و خلاصه و مفید :)

تا بحال دو دوره مستند رمان امنیتی عاکف روی خروجی ما رفته و شکر خدا مورد توجه اکثر مخاطبین قرار گرفته!

اگر بازهم موافق انتشار رمان های امنیتی هستید نظرتون رو در بخش دیدگاه ها در میان بذارید ...

  • ۶ نظر
  • ۱۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۰۱
  • ۶۶۱ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

حجة الاسلام یا آیة الله !؟

اخیراً دوباره بحث حجت‌الاسلام و آیت‌الله درباره آقای #رئیسی مطرح شد،‌ لازم دیدم نکاتی رو بگم:

در تاریخ شیعه، تقریبا هیچ (شما بخوانید هیچ) قاعده‌ای برای این القاب وجود نداشته. بزرگترین علمای اسلام به اسم شیخ و سید و شهید و ... مطرح بودن. مثل شیخ طوسی، شیخ‌ انصاری، سید مرتضی و شهید اول و ثانی. بعضی القاب تقریبا اختصاصی بودن؛ مثلا وقتی توی فقه میگن «آیت‌الله»، مخصوص علامه حلی است یا «شیخ‌الطائفه» مخصوص شیخ طوسی و «شیخ اعظم» مخصوص شیخ انصاری است.

  • ۲ نظر
  • ۲۲ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۰۰
  • ۴۴۱ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

گفتم:

+ بفرمایید...

در رو باز کرد دیدم فاطمه هست. بلند شدم از روی تخت و رفتم کمکش کردم و زیر بغلش رو گرفتم و آوردمش روی صندلی کنار تخت نشست. چون یه پاش شکسته بود.

دوباره وِلو شدم روی تخت. یه کم حرف زدیم و یه کوچولو تونستم خنده رو لبهاش بیارم تا از فضای شوکی که بهش وارد شد و درونش سپری میکنه بیاد بیرون کم کم...

  • ۲ نظر
  • ۲۰ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۰۰
  • ۱۱۶۹ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بلند شدم و محکم زدم روی میز و به عطا گفتم:

+ لعنتی تو اگر همونجا هم بهم میگفتی هم چیز رو من نجاتت میدادم. اما نگفتی... خودت با دست خودت رفتی توی لجن.

احساس کردم دستم سرد شده و انگار یکی یه پارچ آب یخ ریخته روی دستم. یه لحظه متوجه شدم دستم خونریزی داره میکنه و انقدر ذهنم درگیر بازجویی شد نفهمیدم دستم زخمیه و نباید باهاش مشت میزدم.

فوری اومدم سمت در رو باز کردم که برم بیرون، دیدم عاصف توی حیاط ایستاده. سوت زدم براش و اومد سمتم فوری.

  • ۲ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۰۰
  • ۸۴۴ نمایش | میـMiRـرزا
مهربانستان
آخرین نظرات