آدمها و قلکهایشان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
فقط دو روز مانده بود تا تولد بهترین دوستم. فکر و ذکرم شده بود انتخاب هدیه برای او.
میدانستم دلش اسیر یک جعبهی مداد رنگی بیست و چهارتایی ست چون بارها دربارهاش با من حرف زده بود اما من فقط هشت سالم بود.
پول تو جیبیهایم کفاف این هدیه را نمی داد. فقط یک راه داشتم، اینکه به سراغ قلکم بروم. قلکی که چند ماه تمام امانتدار پول تو جیبیهایم شده بود تا بتوانم اسکیت بخرم. اما من میخواستم دوستم را به آرزویش برسانم. قلکم را بالا بردم و به زمین کوبیدم ...
آرزوی خودم را شکاندم. میدانستم وقتی هدیهی من را باز کند خوشحال ترین آدم دنیا میشود ولی ...
ولی آنقدر هدیهی خوب برایش آورده بودند که اصلا هدیهی من به چشمش نیامد. حتی یک تشکر هم نکرد.
من برای خوشحال کردنش از آرزوی خودم گذشته بودم؛ همهی پس اندازی که مدتها برایش از خواستههایم زده بودم را خرج برآورده شدن آرزوی او کرده بودم اما او هرگز نفهمید.
من ماندم و یک قُلک شکستهی خالی ...
حالا بعد از این همه سال به این فکر می کنم که آدمها هر کدام قلکهایی دارند که در آن چیزهایی مهم تر از پول را پسانداز میکنند.
محبت، وفاداری و عشق را ذخیره میکنند تا در زمان مناسب خرجش کنند.
اما گاهی قلکشان را برای آدم اشتباهی میشکنند. کسی که چشمهایش به روی محبت و فداکاری و عشق آنها بسته ست.
کاش حواسمان باشد قلکمان را برای چه کسی میشکنیم. قلکی که خالی شود خیلی سخت پُر میشود...
- ۹۷/۰۸/۲۵
عالی 🙄😑