بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و هفتم
بهزاد که من و دید، هم خوشحال شد و هم تعجب کرد. گفت : «حاجی چی شد اینجایی!!!!؟؟؟؟»
+شده دیگه. بگذریم مهم نیست!! بگو چه خبر؟
- ۰ نظر
- ۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و هفتم
بهزاد که من و دید، هم خوشحال شد و هم تعجب کرد. گفت : «حاجی چی شد اینجایی!!!!؟؟؟؟»
+شده دیگه. بگذریم مهم نیست!! بگو چه خبر؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خب ماه مبارک رمضان هم با تمام خوبیهاش شروع شد! و من کماکان در حال بروز رسانی نجام هستم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و ششم
بهش گفتم: « بهزاد حواست باشه گُمِش نمیکنی. اگر گمش کردی برو خودت و برای همیشه از جلوی چشم من و تشکیلات گم و گور کن. میری بهشت زهرا، اصلا نه بهشت زهرا هم واست زیادیه، میری سمت بیابونای قم، نه اونجاهم زیادیه، میری سمت بیابونای مشهد و قوچان خودت و دفن میکنی. »
بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و پنجم
بعد از یک ربع بهزاد پیام داد هستم سر تقاطع سوم.
فوری بی سیم زدم به علی اکبر:
+ دویست و پنجاه____
بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و چهارم
فرودگاه مهرآباد تهران آوریل 2017
ساعت09:30 دقیقه صبح بود. از بچه های ضدجاسوسی خبر رسید سوژه وارد کشور شده. بلافاصله رفتم وضو گرفتم و دو رکعت نماز استغاثه خوندم. از حضرت زهرا خواستم کمکم کنه.
بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و سوم
فورا با تیم تحویل و خروج خودم ارتباط گرفتم تلفنی و گفتم که بیان خونه امن. سر راشون هم یه سری وسیله های مورد نیاز واسم تهیه کنند تا دستم و پانسمان کنم. اومدن بهشون گفتم که بلیط برگشتم و آماده کنند. خداروشکر تا شبش بلیط آماده شد و ساعت حدود سه صبح به سمت ایران پرواز داشتم.
✅ ایران.......