مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسنده» ثبت شده است

روزها من یک جوان خجالتی بودم که سرم همیشه توی کتاب ومطالعه بود. همه دورو بری هام، حتی خانواده ام از اینکه من خیلی منزوی و اهل مطالعه بودم، نگران بودند.

مادرم که یک زن ساده و بیسواد بود اعتقاد داشت که من رو باید ببرند پیش جن گیر محله که به  آمیز قاسم معروف بود!! و برد.

آمیز قاسم از پشت عینک شیشه کلفتش که با نخ به گوشش آویزون بود  به دردل مادرم گوش می داد و گهگاهی هم یک نگاه عاقل اندر سفیه به من میانداخت!

مادرم مثل مسلسل و بی تنفس حرف میزد...

  • ۳ نظر
  • ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۴۹
  • ۶۸۸ نمایش | میـMiRـرزا
مهربانستان
آخرین نظرات