مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

مدتی هست که یکی از بازدیدکنندگان محترم، کمر بسته به منفی دادن به پست های منتشر شده در مهربانستان!

فقط خواستم بگم اگر نقد و یا مشکلی هست میشه در بخش نظرات هم مطرحش تا در موردش صحبت بشه :)


فهرست - قسمت قبل


دیدم میخنده. بهش گفتم:

+ به چی میخدی؟

- به بازی روزگار میخندم؟ به اینکه تا امروز صبح حدود ساعت 4، خیال میکردم روحم میره توی آسمون و جسمم می مونه پیش زن و بچم و بعدشم دفن میشم، اما حالا جسمم توی آسمون هست و روحم پایین روی زمین پیش زن و بچم.

+ ان شاءالله بر میگردی پیششون و راحت و بدون هیچ دردسری کنارشون می مونی و زندگی میکنی. سعی میکنم توی زندانت هم برات تخفیف بگیرم. چون کار مهمی داری میکنی برای جمهوری اسلامی ایران.

بعد از چند ساعت رسیدیم ترکیه. حسین احمدی که از بچه های خودمون بود و توی ترکیه مستقر بود با یه تویوتای مشکی شیشه کاملا دودی و پرده کشیده اومد دنبالمون. توی سالن فرودگاه بودیم که اومد و کدش و داد و منم تاییدش کردم. بعد ما رو رسوند به عاصف. عاصف هم توی یه هتلی در خاک ترکیه مستقر شده بود. منابع ما آمار جک اندرسون رو در آوردن و فهمیدن و یقین حتمی پیدا کردن که جک اندرسون همون تامی برایان هست.

نکته: از این به بعد نمیگم جک اندرسون. میگم تامی برایان. چون دیگه یقین شد جک اندرسون یک اسم دروغ و پوششی بود برای تامی برایان.

رفتیم هتلی که عاصف مستقر بود. من و خسرو جمشیدی رفتیم طبقه 8 هتل. در زدیم. عاصف عبدالزهرا درو باز کرد به جمشیدی گفتم برو داخل. منم بعدش رفتم داخل و من و عاصف همدیگر رو بغل کردیم. رفتیم نشستیم با عاصف ده دیقه حرف زدیم و بهش گفتم:

+ تو چرا نگفتی که داری میای ترکیه؟ صبح که باهم اومدیم خونه شماره 6، خسرو جمشیدی و آوردیم، من اومدم بخوابم تو نخوابیدی؟

- نه، از قبل بلیطم آماده بود و باید میومدم اینجا. تو چشمات و بستی رفتی توی عالم هپروت. هوش نبودی اصلا.

+ که اینطور. بهم بگو اتاق جمشیدی آمادس؟

- آره آماده هست.

به خسرو گفتم لطف کن برو توی اتاقت. بدون اجازه هم حق بیرون اومدن از اتاقت و نداری.

با عاصف نشستیم توی همون هال و پذیرایی اون واحدی که گرفته بودیم. بررسی کردیم عملیات و.

گفتم:

+ عاصف چیکار کنیم؟ بچه ها تونستن کاری کنن اینجا برای ما؟

- یه چیزی بهت بگم باورت میشه؟

+ چیه؟ خوبه یا بده؟

- تو که میدونی من کمتر خبر بد میدم به کسی.

+ حالا چی هست خبرت؟

- بچه ها تونستن تامی برایان و پیداش کنن. جدای کشفش، تونستیم نفوذ کنیم توی مخفیگاه تامی برایان و نیروهاش توی ترکیه.

خوشحال شدم و  با لبخند گفتم:

+ یعنی چی؟

- یعنی اینکه میدونیم الآن بازی چند چنده.

+ خب واضحتر بگو ببینم چی شده؟ مخفیگاهش کجاست؟

- مخفیگاهش همینجاست. توی همین هتل.

+ چی؟!!!!!!! توی همین هتل؟

- آره

+ تو چی میگی؟

- باور کن. آمارشُ من و یکی دیگه از بچه ها در آوردیم. دقیقه به دقیقه رصد میکردیمش. معمولا جلسات کاریش توی لابی یا اتاقای این هتل هست. البته به نوعی میشه گفت پاتوقش اینجاست.

+ پس خیلی نزدیکیم به هم. توی مشتمونه که. حالا توی کدوم طبقه هست.؟

- طبقه 13، پنج طبقه بالاتر از ما. البته بگم، این روزی که جلسه داره از شب قبلش اینجا مستقر میشه وگرنه هتل اصلی ای که محل اقامتش هست، جای دیگه ایه.

+ عاصف مطمئنی؟ آمار و اطلاعاتی که داریم غلط نباشه؟

- آره مطمئنم. تو که مرخصی بودی من اومده بودم ترکیه. بعدش اومدم ایران و گزارش دادم. اتفاقا سه روز قبل رسیدم ایران. شیش هفت روزی اینجا بودم. ضمنا تامی برایان فردا صبح ساعت 8 با یه برزیلی قرار و ملاقات داره.

+ میدونی چه قراری دارن و برای چیه؟

- نمیدونم، فقط همینقدر تونستیم بفهمیم که یه قرار کاری دارن. در این حد متوجه شدم که پای یه معامله در میون هست. منم از اول نمیدونستم اینجا هستند. بعدا که فهمیدم اینا اینجا قرار دارن منم اینجا اتاق گرفتم. منتهی ما نیاز به تایید خسرو جمشیدی داشتیم. چون اون میتونه اون و خوب شناسایی کنه. اگر دیدی حاجی اصرار داشت جمشیدی بیاد دلیلش اینه که تامی برایان یه برادر دوقلو داره که گاهی تامی برایان اون و میفرسته جلو. و خودشو لو نمیده. جمشیدی میتونه شناسایی کنه. چون هر دوتا برادرا رو میشناسه.

+ بزار برم به خسرو بگم بیاد اینجا. ببینیم این از این هتل و این چیزایی که گفتی باخبره؟

رفتم خسرو رو صداش کردم و اومد بیرون. گفتم:

+ فردا صبح تامی برایان اینجا قرار داره. منابعمون به ما گفتن فردا قرارش با یه برزیلی هست. نظرت چیه تو که باهاش سالها کار کردی؟!! ضمنا برایان یه داداش دیگه هم داره. تو میشناسیش؟

ادامه دارد ...


کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش (خیمه گاه ولایت) که در پایین درج شده است مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.

  • تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
  • اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
  • سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat
  • ۹۷/۰۹/۲۲
  • ۷۳۳ نمایش | میـMiRـرزا

رمان امنیتی

مستند داستانی امنیتی عاکف

نظرات (۰)

نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانستان
آخرین نظرات