جدال فرصت و دل!
شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۷ - ۱۷:۵۴
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
فردی آنچنان زَرق و بَرق دنیا گرفتارش کرده بود که ...
دیگر میلی به امورات اُخروی برایش نمانده بود!
برایش فرصتی پیش آمده بود که وارد نهری شود. نهری از طلا ...
ولی آنچنان به معشوقه دنیوی دلبسته بود که او را از وارد شدن به این جمع کثیر و خیل عظیم وا میداشت.
هر چه گفتم؛ از این فرصتها و موقعیتها به ندرت پیش میآید. به این راحتی از کنارش نگذر!
ولی گوشش بدهکار نبود.
میگفت: اگر بروم تو را چه کنم؟ رفتنم مساویست با تمام شدن تو. اصلا با چه رویی بروم؟ بروم و چه بگویم؟ دلم رضا نیست!!! ...
یک جمله گفتم:
فرصت نگاه به دل تو نمیاندازد
خیلی بیمنطقتر از این حرفاست ...
... سکوت کرد.
- ۹۷/۰۷/۲۸