شب قدر یاد گرفتم که!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قبلا ازتون خواسته بودم که تجربتون از شبهای قدر رو بنویسید.
اینم از تجربه من در شب قدر ...
امسال توفیق نشد تا شب 19 رو برم مراسم.
شب 21 هم که ماشالا سخنران سنگ تموم گذاشت و هیچی نفهمیدم.
ولی چیزی که در شب سوم یا 23 قدر امسال گرفتم برام جالب بود. قبلا خودم بهش رسیده بودم و برای خیلیهای دیگه هم گفته بودم. اما نه اینجوری شسته و رُفته!
اینکه درد همه مردم آرامش هست! فرقی نمیکنه مذهبی باشی یا غیرمذهبی، مسلمون باشی یا غیرمسلمون، پولدار باشی یا بیپول. همه دنبال آرامش هستند!
و این آرامش در باخدا بودن هست! قرآن فرمود: الا بذکر الله تطمئن القلوب
ولی از طرفی گفتند: کسی که هرکه در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند!
این دوگانگی چطور ممکن است؟ کسی که دنبال آرامش است باید به خدا نزدیک شود، در حالی که کسی که به خدا برسد و مومن شود، بیشتر مصیبت و بلا میکشد؟! [البلاء للولاء]
نمیخوام خیلی مطلب طولانی و خسته کننده بشه.
لب مطلب حاج آقا امشب این بود: منطق ما در به آرامش رسیدن با روش خداوند عالم فرق میکنه.
آدمیزاد میخواد از مشکلات فرار کنه تا به آرامش برسد و چون مشکلات با زندگی دنیوی و عالم مادی همراه است، لذا هیچ وقت به آرامش نخواهد رسید.
ولی روش خداوند عالم این است که بجای فرار از مشکلات به میان مشکل برویم تا به آرامش برسیم؛ چطوری؟
همونطور که گفته شد؛ عالم ماده به دلیل محدودیتهایی که داره استحکاکات زیادی داره پس نمیشه از این محدودیت ها و مشکلات دور شد و فرار کرد.
پس باید به میان مشکلات رفت و آنقدر دست و پنجه نرم کرد که تابوی مشکلات رو بشکند!
آدمی با روبرو شدن با مشکلات، مانند یک فرد است که به ورزش میپردازه و بدن خودش رو قوی میکنه. همین فرد قبل از شروع ورزش با کوچکترین ضربهای حس درد میکرد، ولی بعد از ورزیده کردن بدن خود، شدیدترین ضربات رو تحمل میکنه؛ چون بدن خودش رو مقوم کرده.
در باشگاه بدن سازی آنقدر روی عضلات و ماهیچههای خودش کار کرده و وزنههای سنگین رو بالا و پایین برده که آستانه تحملش بالا رفته!
مومن هم به همین نحو است. با رفتن به میان مشکلاتی که خداوند عالم از سر خیرخواهی (هرچند که بسیاری از درکش عاجز هستن) جلوی پای ما میذاره، مشکلات رنگ میبازه و دیگه مشکل نیست، بلکه مثل سایر اتفاقات زندگیمون میشه، شاید زیباتر (اشاره به ماجرای اندوه بار کربلا که جناب زینب کبری سلام الله علیها در توصیفش فرمود: چیزی جز زیبایی ندیدم!).
مثالی هم که خودم برای دوستان میزدم این بود:
به کفه بیل دقت کردین؟ (البته اگه تا بحال دیده باشین!)
کدوم بخش از کفه بیل براق تر و تمیز تر هست؟ بله دقیقا همون لبه بیل که دائم داره یا به زمین فرو میره یا سطحی رو میتراشه!
همون بخشی که بیشترین ضربه و فشارها رو تحمل میکنه! همون بخش تمیز تر و در اکثر موارد براق هم میشه و برق میزنه!!!
انسان هم همینطوره. یا بهتر بگم نظام این دنیا همینطوره، شما توی خونوادههای مرفه جامعه نگاهی بندازین: خروجی این خونواده که بچهها باشن؛ چی از کار در میان؟ در مسائل مادی و دخل و خرجشون به جز موارد معدودی بقیه به پدر و مادرهاشون وابستگی دارن. ولی همین چند دقیقه قبل پشت فرمون بودم که رادیو یه گزارش از بچههای کار پخش میکرد و بچه با اون صدای بچگانش میگفت: 8 سالش هست و داره یه تنه خرجی خونه رو در میاره. بگذریم که حرف بسیار هست و حوصله اندک ...
رفقا میخواین به جایی برسین؛ باید زحمت بکشید و سختی ببینید! همین.
اگر نیاز به مطالب بیشتری دارین نتایج گوگل رو در مورد رابطه ایمان و بلا بررسی کنید
تجربه جالبی بود...تشکر