مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

به حاجی گفتم:

+ حاج کاظم من این یه کارو ازت می‌خوام. من کسی رو غیر عاصف درون ذهنم ندارم، حقیقتش هم اینه اصلا به غیر اون به کسی فکر نکردم. من با عاصف هماهنگم. ضمنا جدای این مسائل ، ما سال ها در پرونده‌های مختلف داخلی و بین‌المللی با هم دیگه کار کردیم. روحیات‌مون به هم نزدیکه. فکرامون و هوش‌مون با هم نزدیکه. داشتم امروز پروندش رو می‌دیدم، نوشته بود از هفت سال گذشته تاکنون حدود سی‌صد و شصت و چهار تا عملیات و ماموریت‌های موفق داشته. این کم چیزی نیست. خیلی‌ها از عاصف ده سال بزرگتر هستن و بیشتر از اون داخل این سیستم بودن، وَ هنوز هم هستن، اما نصف عاصف موفقیت ندارن. پس کمک کن بیاد برای من بشه. حضورش برای من دل‌گرمیه، اونم در این واحد حساس.


فهرست - قسمت قبل


- باشه. بزار ببینم چی میشه. الان دارم میرم دفتر حاج آقا. حتما این مسئله رو خدمتشون مطرح می‌کنم. چندساعت قبل که بودم دفترشون چند دقیقه‌ای صحبت تو شد و پیگیرت بود. اما بازم تاکید می‌کنم عاکف جان، بهت قول نمیدم در این شرایط کنونی. ولی مثل همیشه از پیشنهاداتت تمام و کمال حمایت می‌کنم، وَ همچنین در جلسه‌ی با ریاست که تا چند دقیقه دیگه برگزار می‌شه این موضوع رو جهت اقدامات لازم عنوان می‌کنم.

+ به نظرت قبول می‌کنه؟

- باز گیر دادیا. میگم نمی‌دونم. فعلا نمی‌تونم نظری بدم. اما بعید می‌دونم قبول نکنه. با روحیاتی که ازش سراغ دارم ،وَ اینکه پروندت رو مطالعه کرده کامل، فکر می‌کنم 70 درصد این قضیه رو می‌پذیره. هادی هم که با من، ردیفش میکنم. از طرفی چون که عاصف هم رزومه پر و پیمونی داره دستم باز هست که بتونم روی این موضوع مانور بدم. اینطور دست من برای گفتگو بازتره. اما خب همین پر و پیمون بودن ممکنه کار و به جایی برسونه که رییس بگه عاصف نمی‌تونه بره ضدجاسوسی، باید بمونه همون جایی که هست تا جای عاکف و پر کنه. اینم ممکنه.

+ امیدوارم شیش بیارم، اونم در حد تیم ملی. خب! آقا اجازه میدید من برم؟ البته اگر کاری ندارید با من.

- نه پسرم. کاری ندارم، برو خدا به همرات.

حاجی بلند شد اثر انگشت زد در باز شد رفتم بیرون از دفترش، بعدشم مستقیم رفتم سمت دفتر خودم. بلافاصله با تیم‌های عملیاتی واحد ضدجاسوسی هماهنگ کردم و یه جلسه تشکیل دادم. اون عصری که پس از معارفه برگشتم اداره، تا ساعت 9 شب در جلسه بودم. چیزی حدود 5 ساعت. فقط موقع نماز مغرب رفتیم حسینیه‌ی اداره به امامت یکی از روحانیون محترم نماز جماعت خوندیم بعدش فوری برگشتیم بالا داخل اتاقم برای ادامه کار. در اون جلسه خیلی از مسائل و طرح‌ها بررسی شد. از اینکه چیکار باید کنیم و چیکار نباید کنیم و از بایدها و نبایدها و ...

پنج روز اول معارفه به طور مستمر با قسمت های مختلفی که زیر مجموعه ضدجاسوسی و ضد تروریسم می‌شدن جلسه می‌گذاشتم و کارها رو پیگیری می‌کردم.

یه روز صبح که خاطرم هست سه‌شنبه بود رفتم اداره، بعد از اینکه وارد ساختمون شدم دیدم حاج کاظم داره سوار آسانسور می‌شه. فوری صداش زدم و از حفاظتم جدا شدم رفتم به سمتش. سوار آسانسور شدیم که بریم بالا، باهاش در مورد مراحل جابجایی عاصف و بهزاد صحبت کردم که گفت:

"امروز معرفی میشن به واحد ضدجاسوسی و می‌تونی ازشون استفاده کنی، ان‌شاءالله تا ساعت 10 میان اونجا بهت دست میدن."

درب آسانسور باز شد، از حاجی جدا شدم. خوشحال بودم بابت اون خبر، چون وقتی می‌تونستم یه تیم قوی تشکیل بدم، پیروی خودمم در پرونده‌ها بیشتر می‌شد و درصد شکست و اشتباه هم کمتر! رفتم سمت دفترم اثر انگشت زدم درب اتاق باز شد وارد شدم مستقیم رفتم پشت میزم تا شروع به کار کنم. همون اول کار چندتا کار مهم داشتم که انجامشون دادم. زنگ زدم به موبایل عاصف اما جواب نداد. زنگ زدم اتاقش که تلفن رو برداشت.

ادامه دارد ...


کپی و هرگونه استفاده (تاکید می‌کنم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط با ذکر منبع و لینک کانال خیمه‌گاه ولایت که در پایین درج شده است و ذکر نام عاکف سلیمانی مجاز می‌باشد و گرنه قابل پیگیری و ‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.

  • تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
  • اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
  • سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat
  • ۹۸/۰۵/۰۷
  • ۶۴۶ نمایش | میـMiRـرزا

رمان امنیتی

مستند داستانی امنیتی عاکف

نظرات (۰)

نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانستان
آخرین نظرات