مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

مستند داستانی امنیتی عاکف - سری دوم - قسمت 67

دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۱:۰۰

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

رییسمون گفت:

- مطلبی که مهم بود و اول باید میگفتم ولی دوم یعنی الان میخوام بگم اینه. . اونم اینکه بیا بگیر. بیا این برگه رو بگیر و بخون.

رفتم برگه رو گرفتم و دیدم یه برگه هست با مهر و آرم نهاد امنیتی ما.

برگشتم دوباره روی مبل نشستم و متنی که روی کاغذ تایپ شده بود و توی دلم خوندم.

متنش و براتون می نویسم:


فهرست - قسمت قبل


بسم الله الرحمن الرحیم

برادر ارزشی و انقلابی و ولایتمدار، جناب آقای عاکف سلیمانی

سلام علیکم

احتراماً به استحضار می رساند به دلیل موفقیت شما در این نهاد و همچنین تلاش های شبانه روزی حضرتعالی در پرونده های مهم اطلاعاتی و امنیتی و‌ عملیاتی در داخل مرزهای کشور (درون مرزی) و خارج از کشور (برون مرزی) و بخصوص در سطح منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) و ایضاً از جایی که حضرتعالی جوانی مومن و انقلابی و شجاع و متدین می باشید، از این پس به عنوان مسئول معاونت واحد ضد جاسوسی این نهاد، منصوب میگردید. باشد که در این سنگر مهم و حساس ، که وظیفه ای بسیار خطیر و مهم را عهده دار می شوید، همچون سابق تمام همت و تلاش خود را در کور کردن چشم فتنه های داخلی و خارجی و آخرالزمانی بگذارید و از هیچ تلاش و کوششی دریغ نفرمایید.

فلذا از شما می خواهم تقوا را مثل همیشه سرلوحه کارتان قرار دهید و با استعانت از خدای متعال و توسل دائمی به ساحت مقدس حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین ، به خصوص حضرت ولی الله الاَعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، لحظه ای از نفوذ دشمن در ساختار سیاسی و امنیتی و اقتصادی و فرهنگی و علمی در کشور، غافل نشوید و فرمایش ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمیٰ امام خامنه ای مدظله العالی را برای مقابله با نفوذ، سرلوحه کار خودتان قرار دهید و با هیچ شخصی مسامحه نکنید.

ومن الله توفیق

امضاء و مهر

حجت الاسلام و المسلمین ، دکتر (...)

یه نگاه به حاج آقای (...) کردم، و یه نگاه به حاج کاظم کردم، دیدم هر دو دارن من رو میبینن.

لبخند سردی زدم و گفتم:

+ دست شما درد نکنه. ولی جسارتا باید خدمت شما بزرگواران عرض کنم که بنده مخالفم. حداقل الان مخالفم.

حاج کاظم اخم کرد و گفت:

- چرا؟

+ حاج آقا با تموم احترامی که برای همه شماها قائلم اما باید عرض کنم من مرد پشت میز نشستن نیستم که بگم برید فلان کنید و فلان نکنید و دیگران پرونده رو پیش ببرن. من مرد عملیاتم. روز اولم که گزینش شدم ازم پرسیدن، بیشتر کجا و کدوم قسمت دوست داری کار کنی اگر تایید شدی، که من گفتم نیروی جهادی و عملیاتی هستم. توی پروندمم همون ثبت شد. الان هم همون حرف و میگم. من نیروی جهادی و عملیاتی هستم و به همون آرم و مهری که پشت پروندم خورده افتخار میکنم. من مرد پشت میز نشستن نیستم که نهایتش توی خونه های امن مختلف یا توی همین اداره بشینم و بی سیم بزنم بگم فلان کار بشه و‌ یا فلان کار نشه.

رییسمون اومد وسط حرف و گفت:

- ببین عاکف جان، اولا، تو - هم تحصیل کرده ای، و هم آدم باهوشی هستی. آدمی مثل تو که هوش بالایی در حل کردن پرونده های کلان و مهم و بزرگ اطلاعاتی و امنیتی درون مرزی و برون مرزی داره و در کشورهای همسایه مثل عراق و سوریه و جاهایی مثل لبنان و. . کمک های بزرگی کرده با این سن کمش، اصلا به صلاح نیست که توی خط مقدم پرونده ها باشه. نظر سیستم امنیتی کشور روی تو و امثال تو مثبت هست و نظرشون اینه که تو باید بشینی و هدایت کنی مسیر پرونده رو و دیگران انجامش بدن کارای میدانی و عملیاتی رو ! تو فرماندهی باید بکنی. نه کار عملیاتی.

+ حاج آقا جسارته. ولی من الان چندنفرو باید برم بازجویی کنم. بزارید من فکرام و بکنم ، بعدش بهتون خبر میدم. ولی شک نکنید جوابم نه هست.

- عاکف، صلاح مملکت و ببین. صلاح دل خودت و نبین. . این کشور پر از نفوذیه. یکی مثل تو میتونه بازوی انقلاب بشه. این حرفارو بنداز کنار.

+ حاج آقا چرا شما و حاج کاظم همیشه دست میزارید روی شاهرگ من. ؟؟ چرا همش میخواید با اسم انقلاب و مملکت و کشور و نظام و رهبری و شهدا و صلاح مملکت و امنیت جوونامون و. . من و رام کنید؟؟ تک تک این بچه ها دارن عرق میریزن و زحمت میکشن. من خاک پاشونم نیستم حتی. ستاره هاشون توی آسمون انقدر زیاده که قابل شمارش نیست و بهشتی هستند. چرا نمیرید سراغ اونا؟؟ چرا نمیرید سراغ عاصف که گاهی تا مدتها خانوادش و‌نمیبینه؟ چرا نمیرید سراغ محسن یداللهی که سه ماه و‌نیم نرفت شهرستان خانوادش و‌ندید و‌تهش به تشییع جنازه پدرش رسید؟!!

- برای تک تک این بچه ها برنامه داریم. خواهشا فکر کن روش. واقعا تورو با اتفاقات اخیر و نفوذی که توی این سالها بیشتر شده در ارکان سیاسی و علمی و اجتماعی و فرهنگی و امنیتی کشور، بهت توی این واحد نیاز داریم ما. نظر بعضی مقامات کشور هم روی تو همینه.

رییسمون ادامه داد و گفت:

- من حتی صحبت کردم با بعضی و سوابقت و براشون گفتم، که نظرشون این بود تو رو به عنوان استاندار جوان کشور، یا به عنوان رییس (...) در یکی از استان های مهم کشور مثل سیستان و بلوچستان یا یه جای دیگه معرفی کنیم. خواهشا پس جدی بگیر. یا اینجا رو قبول کن، یا برای کمک به اهداف انقلاب، اونطرف و قبول کن.

+ حاج آقایِ (...) عزیز حاج کاظم آقا. عزیزان من. سروران من. بزرگواران. با هردو بزرگوار هستم، خواهشا خودتون نبُرید و خودتون ندوزید. دست و پاتون و میبوسم. من و توی قفس نزارید. من عمرا بخوام استاندار شدن و قبول کنم که بخوام برم توی یکی از استانها. و عمرا رییس (...) در یکی از استان ها بشم. من از تهران برای ریاست بیرون نمیرم. و در تهران هم برای ریاست نمی مونم. من توی گود باید باشم. وسط میدون جنگ. . من مرد جهادم. میرم بیل میزنم مناطق محروم، ولی پشت میز نمیشینم. حالا هم اگر اجازه بدید رفع زحمت کنم.

- خود دانی. برو موفق باشی. ولی منتظر جواب قطعی شما هستیم. وظیفتونه فکر کنید.

از حاج آقای (...) و حاج کاظم خداحافظی کردم. رفتم با آسانسور پایین و رفتم سمت دفترم. فوری اسلحم و برداشتم و کتم و گرفتم و رفتم پایین توی حیاط اداره. به راننده و تیم حفاظتم گفتم میریم خونه 050 سمت دربند.

توی راه همش به حرفای رییس نهادمون و حاج کاظم فکر میکردم. بیخیال شدم و از فکر اومدم بیرون و بی سیم زدم به عاصف و آمار گرفتم که کجا هستند. گفت:

- یکی دو دیقه هست رسیدیم و داریم میبریمشون با بچه ها بالا توی طبقه دال.

+ عطارو مجهولون فی الارض و معروفون فی القبر کنید( یعنی ببریدش زیر زمین). داریوش و ببرید طبقه جیم. شیوار رو آوردید برای بازجویی دیگه؟

- آره آوردیمش

+ ببریدش توی طبقه لام

- چشم. الساعه انجام میشه.

+ داریم میایم. یاعلی

نکته: اسم طبقه هارو پشت بی سیم یا تلفن نمیگفتیم و از قبل هماهنگ بودیم که برای این چهار پنج طبقه ، هر طبقه چه اسمی داشته باشه.

حدود شیش هفت دیقه بعد رسیدیم به 050 .

درب پارکینگ و باز کردن و با ماشین رفتیم داخل پارکینگ. فوری رفتم بالا و رسیدم طبقه اول.

دیدم عاصف عبدالزهراء وخانم ارجمند و بهزاد و سیدرضا و مرتضی و. . توی طبقه اول هستند.

وارد که شدم پرسیدم:

+ متهم ها کجان که شما اینجایید؟

سیدرضا گفت:

- توی طبقاتی که فرمودید مستقر کردیم اونارو.

عصبی شدم و گفتم:

ادامه دارد ...


کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش (خیمه گاه ولایت) که در پایین درج شده است مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.

  • تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
  • اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
  • سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat
  • ۹۷/۱۲/۱۳
  • ۶۹۱ نمایش | میـMiRـرزا

رمان امنیتی

مستند داستانی امنیتی عاکف

نظرات (۰)

نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانستان
آخرین نظرات