مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

گفت:

- چشم. حله.

رفتم سمت تامی برایان. داشت خودکارو که دو سه سانتی تقریبا رفته بود داخل گوشت رونِ پای چپش در میاورد. چون بدنه خودکار فلزی بود و از اون خودکارای گرون قیمت بود. فریاد زدم سرش و گفتم دست نزن بهش. بزار همون داخل باشه.


فهرست - قسمت قبل


رفتم یه صندلی گرفتم نشستم روبروش و بهش گفتم:

+ زنگ میزنی به تروریستای تحت امرت، که پی ان دی رو بفرستن به همون هتل. خودشونم بالا نمیرن. پی ان دی رو میزارن توی چمدون و با آسانسور میفرستن بالا که بره طبقه سوم. به همین سادگی.

گفت:

- Let's get this car out of my feet. I have pain. I can not speak right. بزار این خودکارو از توی پام در بیارم. درد دارم. نمیتونم حرف بزنم.

گفتم:

+ ببین تروریستِ آمریکایی اسراییلیِ لجن، شاید درد داشته باشی و نتونی درست وراجی کنی و حرف بزنی، اما قطعا درست عمل میکنی. چون خودت میدونی اگر اون طوری که من میگم کارا پیش نره، چه عواقب سختی در انتظارته. حالا هم زنگ بزن. لفتش نده لعنتی.

- OK

رفتم موبایلش و از روی میز برداشتم و دادم بهش. زنگ زد و گفت پی ان دی باید بره هتلی که صبح توش قرار داشتم. بفرستید طبقه سوم و با آسانسور بره بالا و خودتون نرید.

منم زنگ زدم به عاصف و گفتم:

+ منتظر باش. بازم یادآوری میکنم به شیوه 00805 (دو صفر هشتصد و پنج) عمل کن. نزدیکت هستن. ان شاءالله بعد این مرحله همدیگر رو به زودی میبینیم.

مخاطبان عزیز، بگذارید از اینجا به بعدش و خود عاصف که بعد از عملیات گزارشش و نوشت و من بعدا خوندم؛ براتون تعریف کنه.

عاصف توی گزارشش نوشته بود:

نیم ساعت بعد از آخرین تماس عاکف با من، یه جوون حدود 32 ساله وارد هتل شد. من داشتم از پنجره اتاقی که در طبقه چهارم که مشرف به خیابون و ورودی هتل بود میدیدم و حدس زدم این آدم خودشه. چون از چمدون جعبه ای شکلی که کوچیک بود و دستش بود فهمیدم یحتمل خودشه. فوری رفتم بیرون و یه طبقه اومدم پایین تر، یعنی طبقه سوم.

نزدیک درب آسانسور مسلح منتظر موندم و منتظر درگیری بودم. چون شک نداشتم اومدن من و به بهونه تحویل قطعه ی پی ان دی به قتل برسونن و منم برم پیش دوستان و همکاران شهیدم.

شک نداشتم خودش میاد بالا و جعبه پی ان دی رو تنها با آسانسور نمیفرسته. چون میدونستم اونا یا من و میکشن و یا اینکه گروگان میگیرن، و حتما خودشونم بو برده بودن که تامی برایان گیر افتاده. پس از این طریق میخواستند گِرو کِشی کنند.

رفتم گوشه دیوار سنگر گرفتم. در آسانسور باز شد یکی با اسلحه اومد بیرون و جعبه دستش بود. از پشت دیوار اومدم بیرون. وقتی این صحنه رو دیدم که اسلحه دستشه گردنش و از پشت گرفتم و سرش و کوبوندم به دیوار راهرو. اونم برگشت یه دونه محکم با لگد زد به شکمم. معلوم بود آدم تنومند و ورزشکاری هست.

من که شکمم و از درد گرفته بودم، یه دونه محکم با مشت زد توی دماغم که بینی من خون ریزی کرد. تموم دهنم و صورتم خونی شده بود. بدجور درد داشتم. تموم قدرتم رو توی پاهام جمع کردم و با پوتین مشکیم یکی زدم به ساق پاش. نوک پوتینم فلزی بود و معمولا توی ماموریت ها و عملیات ها می پوشیدم. چون میزدم به ساق پا،  معمولا اون استخون پارو میشکستم. یه دونه هم با مشت زدم توی قفسه سینش و پرت شد خورد به درب آسانسور.

نزدیکش شدم. همونطور که افتاده بود میخواست بلند شه، بازم نامردی نکردم و یه لگد دیگه زدم پرتش کردم اونطرف تر. درست افتاد کنار اسلحش که نزدیک درب آسانسور درگیر شدیم و ازدستش افتاده بود.

بی حال و سینه خیز داشت میرفت اسلحش و بگیره و دیگه رسیده بود به سلاحش که لگد کردم روی دستش و نالش رفت آسمون. فوری بخاطر اینکه کسی از اتاقش نیاد بیرون، زدم گردنش و شکستم و یه دونه هم زدم به پشتش و یکی هم به گیجگاش و خلاصه بیهوشش کردم. سر طرف مقابل آسیب جدی دید.

ادامه دارد ...


کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال تلگرام و ایتا و‌ سروش (خیمه گاه ولایت) که در پایین درج شده است مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد.

  • تلگرام: https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
  • اِیتا: http://eitaa.com/kheymegahevelayat
  • سروش: http://sapp.ir/kheymegahevelayat
  • ۹۷/۱۰/۰۱
  • ۷۶۸ نمایش | میـMiRـرزا

رمان امنیتی

مستند داستانی امنیتی عاکف

نظرات (۰)

نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
مهربانستان
آخرین نظرات