مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانستان

در حال حاضر اینجا دفتریست که مَسندی شده تا نگاره‌های من ثبت شوند!

مهربانم آرزوست!...

۱۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

چند مدتی میشه که وبلاگ فعالیت خودش رو شروع کرده و بازدیدکننده خودش رو داره.

برای اینکه نشون داده باشم که برای خوانندگان عزیز ارزش قائلم و مهم هستند، تصمیم به ایجاد تغییراتی در چهره مهربانستان گرفتم! که ماحصل اون شد چیزی که الان دارین میبینین.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۵۸
  • ۲۹۸ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و دوم

منم که عینکم مجهز به یک دوربین ریز و حساس امنیتی بود، متی والوک و زیر نظر گرفتم. همزمان فیلمش میرفت روی لب تاپم که توی خونه امن جاسازیش کرده بودم. بعد از چند دیقه یه شخصی اومد کنار والوک توی لابی هتل نشست. فورا دوربین کیفم و فعال کردم. دوربین ریزی که روی قفل کیفم فعال بود ازش فیلم میگرفت. من طبقه بالای لابی هتل بودم. کنار نرده ی آهنی که داشت.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۰۰
  • ۱۲۶۶ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سی و یکم

نیاز به یک نیروی زُبده برای عملیات برون مرزی و رهگیری توی خاک اروپا داشتم.

از همه اطمینانی تر و کسی که واقعا چریک بود و توی آب نمک خوابونده بودمش و نیروی زُبده ای هم بود کسی نبود جز همون بهزاد. سریعا پِیجِش کردم و اومد اتاقم.

بعد از سلام و احوالپرسی گفتم:

  • ۰ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۰۰
  • ۱۴۷۰ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت سیُم 30

اومدن دفترم و نشستیم.

شروع کردم:

بسم الله الرحمن الرحیم.

+سیدرضاجان بهم بگو توی این یکی دو روزی که اونور بودم من، چی کار کردی؟

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۰۰
  • ۱۲۸۳ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت بیست و نهم

یه چیزی به ذهنم رسید.

به داخل خاک ایران پیام فرستادم:

110_101 : غذا روی اجاق هست؟ میخوام وقتی اومدم با کباب بزنم.( 110 من بودم و این کد یا همون متنی که فرستادم یعنی من دارم میام ایران.)

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۰۰
  • ۱۲۳۶ نمایش | میـMiRـرزا

بسم الله الرحمن الرحیم
#مستند_داستانی_عاکف قسمت بیست و هشتم

بلند شدم . یه تیپ رسمی با کروات زدم. اومدم توی پارکینگ خونه یه ماشین از قبل برام تدارک دیده بودند و سوارش شدم و رفتم به مکانی که میگفتند متِی والوک اونجاست.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۰۰
  • ۱۳۳۸ نمایش | میـMiRـرزا
مهربانستان
آخرین نظرات